ㄒ卄乇 ㄥ卂丂ㄒ ㄥㄖᐯ乇 [part⁹]
بعد ک یکم فکر کردم خوابم برد...
صب با الارم گوشیم پاشدم،دست و صورتمو شستم و رفتم صبحونه خوردم و واسه دانشگاه اماده شدم و با ماشین رفتم...
تو کلاس نشسته بودم و منتظر بودم استاد بیاد و درسو شروع کنه ک کوک اومد
نشست کنارم
ته:سلام
کوک:سلام
کوک:امشب میای؟
ته:اره برنامم خالیه
کوک:اها خوبه پس
استاد اومد و بعد تدریس گفت ک جلسه بعد یعنی ۲روز دیگه امتحان میانترم داریم
تا امروز من هیچی نخوندم باید شروع کنم یکم تو این دو روز دوره کنم چون خیلی این ترم واسم مهم
کلاسا ک تموم شدن وسایلمو جمع کردم
کوک:پس شب میبینمت
ته:فعلا
*****
داشتم واسه امشب لباس انتخاب میکردم
نمیدونم چی بپوشم من همیشه تیپم اسپرت و خیلی وقت پارتی نرفتم نمیدونم چ لباسی بپوشم که ن خیلی رسمی باش ن نامناسب
تو این فکرا بودم ک یاد کت و شلوار ک مامانم واسه تولدم واسم فرستاده بود افتادم
رفتم سر کمدم و برش داشتم و پوشیدمش
اره این عالیه خیلیم راحت
تصمیم گرفتم همینو بپوشم(تو اسلاید بعد عکس کت تهیونگو گذاشتم)
ساعت حدود ۱۰ و خورده ای بود ک اماده شدم عطر مورد علاقمو برداشتم و به گردنو مچ دستام زدم موهامو حالت دادم و کرواتمو بستم
کفشامو پوشیدمو سوار ماشینم شدم و رفتم سمت بار...
****
(کوک)
کت و شلوار سورمه ایمو پوشیدم (عکس اسلاید بعد) و ساعت گرون قیمتم رو دستم کردم کرواتمو بستم و موهامو درست کردم و رفتم سمت بار
من یکم باید زودتر میومدم و از درستی همه چی مطمئن میشدم
بعد چند دقیقه مهمونا یکی یکی اومدن منم بهشون سلام میکردم...
حدود یک ساعت گذشت داشتم با چنتا از مهمونا صحبت میکردم ک تهیونگ از در واردشد
باورم نمیشد خیلیی خوشتیپ و جذاب شده بود همیشه با لباس اسپرت و تیشرت دیده بودمش
لعنتی همه نگاهارو به خودش جذب کرده بود
همه دخترا داشتن غش میکردن
رفتم جلوش و باش دست دادم
کوک:خوش اومدی
ته:ممنون...
شرط پارت بعد:
کامنت:۲۰+
لایک:+30
صب با الارم گوشیم پاشدم،دست و صورتمو شستم و رفتم صبحونه خوردم و واسه دانشگاه اماده شدم و با ماشین رفتم...
تو کلاس نشسته بودم و منتظر بودم استاد بیاد و درسو شروع کنه ک کوک اومد
نشست کنارم
ته:سلام
کوک:سلام
کوک:امشب میای؟
ته:اره برنامم خالیه
کوک:اها خوبه پس
استاد اومد و بعد تدریس گفت ک جلسه بعد یعنی ۲روز دیگه امتحان میانترم داریم
تا امروز من هیچی نخوندم باید شروع کنم یکم تو این دو روز دوره کنم چون خیلی این ترم واسم مهم
کلاسا ک تموم شدن وسایلمو جمع کردم
کوک:پس شب میبینمت
ته:فعلا
*****
داشتم واسه امشب لباس انتخاب میکردم
نمیدونم چی بپوشم من همیشه تیپم اسپرت و خیلی وقت پارتی نرفتم نمیدونم چ لباسی بپوشم که ن خیلی رسمی باش ن نامناسب
تو این فکرا بودم ک یاد کت و شلوار ک مامانم واسه تولدم واسم فرستاده بود افتادم
رفتم سر کمدم و برش داشتم و پوشیدمش
اره این عالیه خیلیم راحت
تصمیم گرفتم همینو بپوشم(تو اسلاید بعد عکس کت تهیونگو گذاشتم)
ساعت حدود ۱۰ و خورده ای بود ک اماده شدم عطر مورد علاقمو برداشتم و به گردنو مچ دستام زدم موهامو حالت دادم و کرواتمو بستم
کفشامو پوشیدمو سوار ماشینم شدم و رفتم سمت بار...
****
(کوک)
کت و شلوار سورمه ایمو پوشیدم (عکس اسلاید بعد) و ساعت گرون قیمتم رو دستم کردم کرواتمو بستم و موهامو درست کردم و رفتم سمت بار
من یکم باید زودتر میومدم و از درستی همه چی مطمئن میشدم
بعد چند دقیقه مهمونا یکی یکی اومدن منم بهشون سلام میکردم...
حدود یک ساعت گذشت داشتم با چنتا از مهمونا صحبت میکردم ک تهیونگ از در واردشد
باورم نمیشد خیلیی خوشتیپ و جذاب شده بود همیشه با لباس اسپرت و تیشرت دیده بودمش
لعنتی همه نگاهارو به خودش جذب کرده بود
همه دخترا داشتن غش میکردن
رفتم جلوش و باش دست دادم
کوک:خوش اومدی
ته:ممنون...
شرط پارت بعد:
کامنت:۲۰+
لایک:+30
۱۸.۳k
۰۹ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.